حکمت نهج البلاغه
وَ قَالَ ع إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ
و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه تهيدست شديد با صدقه دادن، با خدا تجارت کنيد.
(اخلاقی، اقتصادی)
وَ قَالَ ع كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ - وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ - وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ -
وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ قال الرضي
- و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم - إلا أن فيه هاهنا زيادة جيدة مفيدة
و درود خدا بر او، فرمود: بسا احسان پياپی خدا، گناهکار را گرفتار کند و پردهپوشی خدا او را مغرور سازد،
و با ستايش مردم فريب خورد، و خدا هيچ کس را همانند مهلت دادن، مورد آزمايش قرار نداد.
میگويم: (اين سخن امام عليه السّلام در کلمات گذشته آمده بود،
امّا چون در اينجا عبارات زيبا و مفيدی اضافه بر گذشته وجود داشت آن را نقل کردم).
بخش حکمتهای شگفتیآور از سخنان امير المؤمنين عليه السّلام
(در اين فصل برخی از سخنان برگزيده شگفتیآور امام را میآوريم که احتياج به تفسير و تحليل دارد).
1 - روايتی از امام
اشاره به ظهور امام زمان عليه السّلام
چون آنگونه شود، پيشوای دين قيام کند، پس مسلمانان پيرامون او چونان ابر پاييزی گرد آيند.
(«يعسوب» يعنی بزرگ مسلمانان، و «قزع» يعنی ابرهای پاييزی)
2 - روايتی ديگر از امام
سخنوری
اين سخنران، زبردست ماهری است.
(«شحشح» يعنی مهارت دارد، به کسی که خوب حرف میزند يا خوب راه میرود گويند،
ولی در موارد ديگر «شحشح» يعنی فردی بخيل)
3 - روايتی ديگر از امام
پرهيز از دشمنی کردن
دشمنی، رنجها و سختیهايی هلاک کننده دارد.
(«قحم» يعنی مهلکهها، زيرا دشمنی آنان را به هلاکت میرساند، و به معنی سختیها نيز آمده که میگويند «قحمة الاعراب»،
یعنی روزگار سختی و گرسنگی عربها به گونهای که اموالشان تمام میشود، و معنی «تقحّم» همين است
که میگويند خشکسالی روستاييان را به سرزمينهای سبز و آباد کشانده است).
4 - روايتی ديگر از امام
سرپرستی زنان
چون زنان بالغ شوند، خويشاوندان پدری برای سرپرستی آنان سزاوارترند.
منظور از «نصّ» آخرين درجه هر چيز است، مانند «نصّ» در سير، که به معنی آخرين مرحله توانايی مرکب است، هنگامی که میگوييم،
«نصصت الرّجل عن الآمر» آنقدر سؤال از کسی بشود که آنچه میداند بيان کند، بنا بر اين «نصّ الحقاق» بمعنی رسيدن
به مرحله بلوغ است که پايان دوره کودکی است، اين جمله از فصيحترين کنايات و
شگفت آورترين آنها است، منظور امام اين است، هنگامی که زنان باين مرحله برسند «عصبه»: مردان خويشاوند پدری که محرم آنان هستند،
مانند برادر، و عمو، به حمايت آنها سزاوارتر از مادرند، و هم چنين در انتخاب همسر
برای آنها، و منظور از حقاق مخالفت و درگيری مادر، با عصبه، در مورد اين زن است، به طوری که هر کدام به ديگری میگويد: من از تو احقّ هستم، گفته میشود:
«حاققته حقاقا» بمعنی رشد عقلی است، يعنی به مرحلهای برسد که حقوق و احکام در باره او اجرا شود، اما آن کس که
نصّ الحقائق نقل کرده منظورش از حقايق، جمع «حقيقت» است. اين بود معنايی که «ابو عبيد قاسم بن سلام» برای اين جمله کرده است،
اما نظر من اين است که منظور از «نصّ الحقاق» اين است که زن به مرحلهای برسد
که جائز باشد تزويج کند، و اختياردار حقوق خود شود، اين در حقيقت تشبيه به «حقاق» در شتر است چرا که «حقاق» جمع حقّه
و «حق» است به معنی شتری که سه سالش تمام و آماده بهرهبرداری است. «حقائق»
نيز جمع حقّه است، بنا بر اين هر دو تعبير به يک معنی باز میگردد، هر چند معنی دوم به روش عرب شبيهتر است.
5 - روايتی ديگر از امام
تأثير ايمان در روح
ايمان نقطهای نورانی در قلب پديد آورد که هر چه ايمان رشد کند آن نيز فزونی يابد.
(لمظة نقطه سياه يا سفيد است، میگويند فرس المظ، يعنی اسبی که در لب او نقطه سپيدی باشد)
6 - روايتی ديگر از امام
ضرورت پرداخت زکات
هر گاه انسان طلبی دارد که نمیداند وصول میشود يا نه، پس از دريافت آن واجب است زکات آن را برای سالی که گذشته، بپردازد.
میگويم: (بنا بر اين «دين ظنون» آن است که طلب کار نمیداند آيا میتواند از بدهکار وصول
کند يا نه گويا طلب کار در حال ظنّ و گمان است،
گاهی اميد دارد که بتواند آن را بستاند، و گاهی نه، اين از فصيحترين سخنان است،
همچنين هر کاری که طالب آن هستی و نمیدانی در چه موضعی نسبت به آن خواهی بود، آن را «ظنون» گويند. و گفته اعشی
شاعر عرب از همين باب است، آنجا که میگويد: «چاهی که معلوم نيست آب دارد يا نه،
و از محلی که باران گير باشد دور است، نمیشود آن را همچون فرات، که پر از آب است، و کشتی و شناگر ماهر را از پا در میآورد،
قرار داد» «جدّ» چاه قديمی بيابانی را گويند، و ظنون آن است که معلوم نيست آب دارد يا نه).
7 - روايتی ديگر از امام
(وقتی لشکری را در راه جنگ مشايعت میکرد فرمود)
اخلاق نظامی
تا میتوانيد از زنان دوری کنيد
می گويم: (معنی اين سخن آن که از ياد زنان و توجّه دل به آنها در هنگام جنگ، اعراض کنيد، و از نزديکی با آنان امتناع ورزيد،
چه اينکه اين کار بازوان حميّت را سست، و در تصميم شما خلل ايجاد مینمايد، و از حرکت سريع، و کوشش در جنگ باز میدارد،
هر کس که از چيزی امتناع ورزد گفته میشود «عذب عنه» و «عازب» و «عذوب» به معنی کسی است که از خوردن و آشاميدن امتناع میورزد).
8 - روايتی ديگر از امام
اميد به پيروزی
مسلمان چونان تيراندازی ماهری است که انتظار دارد، در همان نخستين تيراندازی پيروز گردد.
میگويم: (ياسرون، کسانی هستند که با تيرها بر سر شتری مسابقه میدهند، و فالج، يعنی چيره دست پيروز، میگويند.
قد فلج عليهم و فلجهم. يعنی بر آنان پيروز شدند، و آنان را مغلوب کردند، و راجز میگويد: چيره دستی را ديدم که پيروز شد.)
9 - روايتی ديگر از امام
جهاد پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم
هر گاه آتش جنگ شعله میکشيد، ما به رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم پناه میبرديم، که در آن لحظه کسی
از ما همانند پيامبر صلّی اللّه عليه و آله و سلّم به دشمن نزديکتر نبود.
(وقتی ترس از دشمن بزرگ مینمود، و جنگ به گونهای میشد که گويا جنگجويان را میخواهد در کام خود فرو برد، مسلمانان به پ
يامبر پناهنده میشدند، تا رسول خدا شخصا به نبرد پردازد، و خداوند به وسيله او نصرت و پيروزی را بر آنان نازل فرمايد، و در سايه آن حضرت ايمن گردند، اما جمله
«اذا احمرّ البأس»
کنايه از شدّت کارزار است. در اين باره سخنان متعدّدی گفته شده که بهترين آنها اينکه امام داغی جنگ را به شعلههای سوزان
آتش تشبيه کرده است، و از چيزهايی که اين نظر را تقويت میکند، سخن پيامبر در جنگ حنين است، هنگامی که نبرد سخت شد
و شمشير زدن مردم را در جنگ «هوازن» مشاهده کرد فرمود:
«الآن حمی الوطيس»
اکنون تنور جنگ داغ شد، «وطيس» تنور آتش است، بنا بر اين رسول خدا صلّی اللّه عليه و آله و سلّم داغی
و گرمی جنگ را به افروختگی و شدّت شعلهوری آتش تشبيه فرموده است).
(اعتقادی،معنوی)
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در چهار شنبه 13 شهريور 1398برچسب:نهج البلاغه,امام علی,امیرالمومنین,پند اخلاقی,پند اقتصادی,معنوی,اعتقادی, ساعت 12:7 توسط آزاده یاسینی
|